نتایج جستجو برای عبارت :

زودتر بخواب دخترخانمِ لوسِ خدا

لای لای لای لای عروسمای عروس ملوسمبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.وقت خوابت رسیدهخورشید خانم خوابیدهبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.ساکت بچه‌ها جونمنازی رو می‌خوابونمبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.نازی جونم خوابیدهمهتاب به روش تابیدهبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون 
 
لای لای لای لای عروسم
دیگه حوصله ی هیچی رو ندارم .دوس دارم مامان بابام زودتر جدا شن.و دنیا به آسایش برسه.دوس دارم زودتر درسم تموم شه و من بتونم احساس آزادی کنم . دوس دارم یکی رو داشته باشم که حوصله ی منُ داشته باشه . فقط یکی.فقط همون یدونه رو میخوام. دوس دارم به کامک بگم یه نازپروده ی لوسِ گریه اوی آب دماغیه و مادرش گند زده با تربیتش.و بهش بگم ازین ضعیف بودنش متنفرم. و اونم بدش بیاد و ناراحت شه و بیشتر به قول خودش احساس خشم و نفرت کنه .
هیچ بچه ای کمتر از پنج سالگی هاش رو یادش نمیمونه،مگر اتفاق وحشتناکی براش افتاده باشه و هرچی بزرگ تر بشه بیشتر اون صحنه ها تو ذهنش پر رنگ بشن.تصویر یه بچه چهار یا پنج ساله که روی تخت بیمارستان خوابیده و دارن میبرنش اتاق عمل و پدرومادرش گریه میکنن و خودش میگه توروخدا نذارین منو ببرن قول میدم شیطونی نکنم بیست و چند ساله که همه اش جلوی چشمامه.
من رو اونقدر مطب دکترای مختلف برده بودن که من از بیمارستان و پزشک و آمپول و قرص و هرچیزی که تو این حیطه بو
اون روزی که بدن من بفهمه پنج صبح وقت بیدار شدنه نه خوابیدن اون روز عید منه. مث این زن حامله ها که ویار میکنن ۴ صبح پا شدم رفتم تو آشپزخونه خوراکی مد نظر را می بلعم :| کسایی که فیزیک سنجشو منفی میزنن بعدش میرن رگ خودشونو می زنن تو میری کیک میخوری؟ :| بخواب زن بخواب :|
شاهزاده از دیروز مریضه. 
شب یهو بیدار شد گفت: وااای سروییم. 
گفتم بخواب عزیزم. ۱۱ شبه تازه. با خیال راحت بخواب تب داری فردا نمی‌خواد بری مدرسه. 
میگه: پس‌فردا می‌خوام برما، کلاس کاردستی دارم!!
گفتم: حالا بخواب
حالا امروز رفتیم دکتر ۲ روز دیگه مرخصی داده.
میگه: نه من می‌خوام برم مدرسه. فردا کاردستی و ورزش داریم. چهارشنبه‌ام شنا داریم!!
یعنی این حجم از علاقه به درس و علم‌آموزی پسرم رو موندم چی کار کنم؟!!
#شعر الایی 
یه لالایی قشنگ
بخواب ای گل، گل زیبالالا لالا، لالا لالا گل سوسن، گل کوکبگل مریم، گل مینا به روی مثل ماه توستاره می زنه سو سو
بخواب ای ماه تابانملالا لالا گل شب بو بگو آهسته زیر لبخدای مهربان من          به امید تو می خوابملالا لالا گل لادن
کوچولوهای قشنگ و نازمامیدوارم شب خوشی داشته باشین و راحت بخوابین
دانلود آهنگ جدید مهدی جهانی به نام بخواب دنیا
Mehdi Jahani - Bekhab Donya
ترانه و موزیک : مهدی جهانی ؛ تنظیم : عماد لاریجانی
+ متن ترانه بخواب دنیا از مهدی جهانی


دانلود آهنگ با کیفیت اصلی دانلود آهنگ با کیفیت 128
پخش آنلاین کیفیت های مختلف (قبل از دانلود می توانید آنلاین گوش کنید)

ادامه مطلب
 
عطر اسطوخودوس 
طبع گرم و خشک✅ بدون مواد نگهدارنده✅ خلوص بالا
✅ خواص: ▫️ آرام بخش▫️ خواب آور▫️ تسکین دهنده▫️ افزایش اعتماد به نفس▫️ کمک به تمدد اعصاب
این عطر برای استفاده در رختخواب برای آرامش و زودتر بخواب رفتن فوق العاده است و همچنین استشمام این عطر و یا ماساژ با آن در حمام باعث شادابی میشود.
یه بار دیگه شاهد بخور بخواب سپاه بودیم اما اینبار یه بخور بخواب درست و حسابی ... بخور بخواب دیده بودیم ولی نه در این حد ... یه اتوبوس آدم تیر و ترکش خوردن و راحت خوابیدن ... تا الان که من میدونم 27 شهید و 13 مجروح 
 
 
شما به این میگین اتوبوس ؟؟؟ اتوبوس که بشه این ، اونایی که داخل اتوبوس بودن چی میشن ؟؟؟ چی میخوان به خونواده هاشون تحویل بدن ؟؟ قراره چی تشییع و تدفین بشه مگه چیزی ازشون باقی مونده ؟؟
 
شهر شهدا : اصفهان ، آران و بیدگل ، سمیرم ، کاشان ، نجف
ساعت شش از خواب بیدار شدم 
سرحال بودم و هوشیاریم‌سر جاش بود 
کلنجار میرفتم با خودم مگه میشه 
شش صب جمعه بیدار باشی و سرحال !
منی که شنبه تا پنج شنبه رو با خودم جنگیدم تا زودتر از دوازده بیدار شم 
نهایتش رسیدم به ساعت نه و نیم 
واسم قابل باور نبود 
صدایی درونی بهم میگفت بخواب بخواب 
و دوباره خوابیدم 
دوازده و نیم از خواب بیدار شدم 
ولی این بار سرحال نبودم 
انگار دچار کوفتگی شده باشم عضلاتم درد میکرد 
و سوزس شدید ادرار داشتم که
برای اروم کردن
نمیدونم الان باید این متن رو بنویسم یانه.
اصن نمیدونم نوشتنش درسته یا نه.
وقتایی که دیر وقت با هم چت میکردیم اینجوری میگذشت.: آقای دکتر که بابا صداش میکردم یا میگفت چرا تااینوقت شب بیداری؟!! برو بخواب تا نیومدم بخورمت! عکس یه ببر هم میفرستاد!
یا میگفت خوابم میاد یه عکس از خودت بده ببینم اگه نداری اسکلم نکن میرم بخوابم!
یا وقتی میومدیم صحبت کنیم تا خوابمون ببره همیشه اون زودتر بیهوش میشد!
میگفتش دختر من از اون بچه هاییه که مثلا بابا  میاد بخوابو
دست من نیست
 اگه اینقدر دلم هواتو داره
اگه نمیتونه تنهات بذاره
توکه خوب میدونی نداره چاره
دست من نیست
اگه بارون میاد یادت میفتم
به کسی از تو من چیزی نگفتم
اگه دستات بیاد باز میشه مشتم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری نداره
دل بی کس من یاری نداره
دل من میل دلداری نداره
خودتو دادی تنهایی یادم
نشست روی دلم غصه عالم
مگه میشه نریزه اشک آدم
مگه میشه که من یادت نباشم
دیگه این دل بلد نمیشه راشم
یه جوری زخم زدی نمیشه پاشم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری ند
عمری به آرامش خوابیدیم و تو شدی حافظ امنیتمان در حالیکه روی کوه ها و تپه ها به دنبال شهادت میدویدی...سرانجام وقتی که ما هنوز در خواب بودیم شهادت, تو را در آغوش کشید و زمان خواب آرام تو هم فرا رسید....سردار... آرام بخواب  که پیکر در خون طپیده ات نیز آرامش را از چشمان از حدقه بیرون زده ی دشمنانت ربوده و خواب را برایشان حرام کرده است. سردار .... آرام بخواب که علمت بر زمین نخواهد ماند... امشب مهمانی عرشیان است و اندوه فرشیان. یارانت به استقبال آمده اند و م
 
عطر اسطوخودوس 
طبع گرم و خشک✅ بدون مواد نگهدارنده✅ خلوص بالا
✅ خواص: ▫️ آرام بخش▫️ خواب آور▫️ تسکین دهنده▫️ افزایش اعتماد به نفس▫️ کمک به تمدد اعصاب
این عطر برای استفاده در رختخواب برای آرامش و زودتر بخواب رفتن فوق العاده است و همچنین استشمام این عطر و یا ماساژ با آن در حمام باعث شادابی میشود.
 
 لینک کانال محصولات فروشگاه رمان در پیام رسان ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/277479424C02bb116a12
دانلود آهنگ جدید محسن لرستانی بچه یتیم
Download New Music Mohsen Lorestani Bache Yatim
دانلود اهنگ بچه یتیم از محسن لرستانی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ محسن لرستانی بچه یتیم
بابای قشنگ و نازم چرا تنها نشستی
بابا چشاتو باز کن ، بابا زوده بخوابی عروسک قشنگم تنهام نذار بابایی
لالالا لالا بخواب بابا ، لالا لا بخواب بابا ، لالالالا بخواب بابا
عروسک قشنگم لالالا بابایی
همه میگن یتیمم بابا اینا چی م
گفته بود هفت صبح بیدارم می کنه، منم دیگه آماده بودم صدام کرد سریع پاشم پیشگیری کنم از بلایا:))
ولی با نوازش موهام بیدار شدم،وقتی فهمیدم کنارم دراز کشیده، یعنی چنان جهشی کردم که ازش دَر برم از اونور تخت افتادم پایین -_- 
گفت 
-یوااااش چرا اینجوری می‌کنی؟
سرم درد گرفته بود یه کم، گفتم:
+ شما چرا اینجوری میکنید خب ترسیدم.
-نترس بابا بیا بخواب کاریت ندارم...
+خب بیدار شدم دیگه کجا بیام؟
- آفرین بیا بیا بخواب خوابت‌ میپره ها
اصلا خیلی مشکوک بودم‌ می ت
 
یاد بگیر  در محل کار  یا پیش آدمهای به اصطلاح بزرگ ، زودتر از اینکه اونها دستشون را بیاورند جلو شما زودتر دست نده .
 
 
من بعد از نماز جماعت با امام جماعت خواستم دست بدهم و عبارت قبولی نماز بگویم ولی دست من نزدیک 20 ثانیه جلو ماند و ایشان مشغول خوش و بش کردن با یک نفر دیگه بود.
 
 
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
از نعمت بزرگی به نام خواهر محرومم...
به نظر من کسایی که خواهر ندارن نباید برن جهنم:)
هرجاهم هم که یکی رو خدا سر راهمون قرار داد که مثل خواهرمون باشه روزگار ازهم جدامون کرد...
نیاز مبرمی به وجود نازنینی به نام خواهر دارم...قدر بدونید خواهر دارها
پی نوشت1:احتمالا ازنوع پیام هامون حالتون بد بشه من خودم قبلا این نوع حرف زدن دخترا رو لوس بازی میدونستم اما الان دست خودم نیست و لوسِ لوسان میباشم
پی نوشت۲:دلم برا یه خواهر بیانی به
نفس اومدجواب بده من نذاشتم گفتم:-نفس جان بعداجواب بده الان ایشون بایدپول غذاهارو بده..سامیار:افرین نگاه کن این بااین مغزنخودیش فهمیدتونفهمیدی..یکهو اتردین گفت:اتردین:هوی سامیاربامیشادرست حرف بزن.همه باچشمای گردشده نگاهش کردیم که گفت:-باباچیه من سریک قضیه ای باید به این میشاحداقل یک تشکرمیکردم.حالاتشکرم اینجوری شد.سامیار:»چه قضیه ای شیطون.من:اقاسامیار چیز خاصی نیست شاخکاتو خسته نکن..اتردین زحمت کشیدشرمزاحممو کم کرد منم بهش اجازه دادم 2شب
...
+(ارسال تصویر صفحه روشن تلویزیون وسط تاریکی سالن)
× فوتبال میبینی
+ والنسیا-رءال
× در تاریکی
+ بله
× تنهایی
+ بعله
× مزاحم نباشم
+ نع بابا، چه حرفیه. والنسیا همچین مالی نیست. گل به خودی زد دقیق هشت بازی
× مثلا بریم کلبه من چرت بزنم تو هی گوشت به فوتبال باشه بالا پایین بپری. بعد من غر بزنم ن............(بلند و کشیده صدا کردن اسمش)
+
× تو بگی ببخشید ببخشید. بعد دوباره گل بزنن تو بالا پایین بپری
+
× بعد من عصبانی بشم بالشو پرت کنم
+
× بعد تو باز بگی ببخشید ب
از وقتی با پملا فرانچسکو آمانیتا( طوطی اینجانب :/) که پمی صداش میکنم ، میرم بیرون، خیابون قشنگ تره:/ حتی خرید می‌تونه جذاب باشه :/ دیگه هیچی برای خسته کننده بودن وجود نداره:/ماهیچه ی پام وسط راه نمیگیره :/ و فروشنده های خسته و کلافه هم حس آدم خواری ندارن:/  بچه های لوسِ مردم با دیدنت ممکنه بهانه بگیرن و بگن طوطی میخوان،و احتمالا فحش میخوری :/ توسط مادر بچه :/ چقدر هیجان انگیز ^^ :/ تا حالا تجربه ی حیوون بیرون بردن نداشتم می‌دونی?:/این دفه بچه کوچولوها
عصر جمعه در حال درس خوندن و استفاده از ته مونده های انرژیم میدونی یهو چی یادم اومد؟!تمام روزهایی که با شوق من زودتر رسیدم و کل تئاتر شهر رو زیر نظر گذروندم که پیداش کنم!
اینکه هر آدمی از کنارم میگذشت یه لبخند گنده روی لب من میدید و بس
این اواخر حس میکردم میاد یه جا قایم میشه منو زیر نظر میگیره :]]
درسته هربار شوخی میکنم که دیگه از این به بعد زود نمیرم اما مطمئنم که بازم زودتر از اون میرسم. 
راستش عمدا زودتر میرسم که این حس قشنگ رو از خودم نگیرم :)
د
بارها شده روزهایی رو در زندگی داشتم 
که گفتم ای کاش زودتر بگذره راحت شم
روزهایی که از خدا خواستم زودتر تموم شن
اما
بعد که زمان گذشته
از اون روزها بیشتر یاد کردم و حسرتش رو خوردم
دیدم که اون روزها زندگیم رو عوض کرده
خیلی چیزها یاد گرفتم
آنیونگ وانس
خب راستش یه چند روزیه من هر چی پست میزارم لینکاش میپره و دلیلشو هم نمیدونم و خیلی متاسفم باور کنید تقصیر منم نیست ولی سعی میکنم هر چه زودتر این مشکل رو بر طرف کنم و از شما هم خاهش میکنم زیر همین پست تمام لینک های خراب رو کامنت کنید تا هرچه زودتر ما درستشون کنیم
امروز صبح هم مثل همیشه پرهام برای اینکه به مدرسه برود، از خواب بیدار شدد، به دستشویی رفت و دست و صورت خود را شست. بعد سر سفره رفت. وقتی سر سفره رسید، پدربزرگ، مادربزرگ و مامان، همینطور در چشم های پرهام نگاه می کردند. سکوت عجیبی خانه را پر کرده بود. پرهام سکوت خانه را شکست و گفت:«اتفاقی افتاده؟»
پدربزرگ گفت:«نه عزیزم! فقط ما این همه وقت منتظر بیدار شدن شما بودیم. خب زود بخواب بچه.»
بعد ادامه داد:«ساعت را نگاه کن.»
پرهام یک نگاه به ساعت انداخت. ساع
واقعا برات متاسفم... 
واقعا متاسفم.. 
چرا وجودت از روی زمین پاک نمیشه؟
چرا اینقد وجودت شیطانی شده؟
حالم بهم میخوره ازت.. حالم بهم میخوره ازت!
فقط کاش بشه زودتر خدا رو ملاقات کنی چیزاییکه لیاقتته نوش جونت بکنه
خواهش میکنم زودتر
به نام خدا
رمال چهارشنبه ها
پیرمردی خمیده با چشمانی آبی ریز و تو رفته چشمانی که انگاری از ته حوض با من صحبت میکرد ابروهایش مثل دیوار کنار حوض آجری بود پهن و خاکستری و البته تو خالی چشم‌هاش حرفهای زیادی داشت انگاری خیلی وقته که از دنیا و تمام زیبایی هاش فرارکرده بودغرق خودش و بیهودگیهاش غرق هزیان و در جازدن،کیسه اش خوب معلوم بود، هیچی داخلش نبود جز یک تکه نان فکر کنم کپک زده بود و پر از خالی 
باتمام خستگی خودشو به سکویی رسوند و ته استراحتی کر
دوباره باید از اول شروع کنم
یک برنامه دقیق از همونایی که باید بدویی تا بهش برسی بنویسم و خودمو عادت بدم به کار کردن
یک مدت خیلی عالی روی ریل افتاده بودم و عین چی :)) کار میکردم
الان چند وقتی هست که به زور باید کنده بشم و برم سراغ انجام کاری و مثل چی :)) در حال بخور و بخواب و گیم بازی کردن هستم
بخواب هلیا،دیر است.دود دیدگانت را آزار می دهد.دیگر نگاه هیچ کس 
بخارپنجره ات را پاک نخواهد کرد.دیگرهیچ کس از خیابان خالی کنار
خانه ی تو نخواهد گذشت.چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟ سگ ها 
رویای عابری را که ازآن سوی باغ های نارنج می گذرد پاره می کنند.
شب از من خالی است هلیا.گل های سرخ میخک،مهمان رومیزی طلایی 
رنگ تو هستند،اما گل های اطلسی شیپورهای کوچک کودکان.عابر
در جست و جوی پاره های یک رویا ذهن فرسوده اش را می کاود.
آنها که تا سپید صبح بیدار م
بخواب هلیا،دیر است.دود دیدگانت را آزار می دهد.دیگر نگاه هیچ کس بخار
پنجره ات را پاک نخواهد کرد.دیگرهیچ کس از خیابان خالی کنار خانه ی تو
نخواهد گذشت.چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟ سگ ها رویای عابری
را که ازآن سوی باغ های نارنج می گذرد پاره می کنند.شب از من خالی ست
هلیا.گل های سرخ میخک،مهمان رومیزی طلایی رنگ توهستند،اما گل های
اطلسی شیپورهای کوچک کودکان.عابر در جستجوی پاره های یک رویا
ذهن فرسوده اش را می کاود.آنها که تا سپید صبح بیدارمی نشینند
‍♂ نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار رافردا اعدام کنید 
نجار آن شب نتوانست بخوابد ...
همسر نجار گفت :                             مانند هر شب بخواب ...    پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار "
کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید ...
صبح صدای پای سربازان را شنید...چهره اش دگرگون شد و با نا امیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که د
به نام خدا
رمال چهارشنبه ها
پیرمردی خمیده با چشمانی آبی ریز و تو رفته چشمانی که انگاری از ته حوض با من صحبت میکرد ابروهایش مثل دیوار کنار حوض آجری بود پهن و خاکستری و البته تو خالی چشم‌هاش حرفهای زیادی داشت انگاری خیلی وقته که از دنیا و تمام زیبایی هاش فرارکرده بودغرق خودش و بیهودگیهاش غرق هزیان و در جازدن،کیسه اش خوب معلوم بود، هیچی داخلش نبود جز یک تکه نان فکر کنم کپک زده بود و پر از خالی 
باتمام خستگی خودشو به سکویی رسوند و ته استراحتی کر
چندمدت پیش...  شب ... عمم از تلفن خونه...  شماره پسرعممو گرفته بود بعد اشتباه گرفته بود همین که طرف گوشیو برداشت عمم گفت مهدی دیروقته بیا خونه تا تو نیای من خوابم نمیبره.بعد اون طرفم مرد بوده گفته مادر جان اشتباه گرفتی من مهدی نیستم ولی تو بخواب مهدی خودش میاد
به قول صادق که امروز باهاش آشنا شدم -صادق "انسان‌شناسی" می‌خونه- :همه‌چی از ادبیات شروع می‌شه.
 
به قول یه بنده خدایی که امروز توو مترو باهاش صحبت کردم:مسخره‌تر از ادبیات نیست! فرض کن یه روانی که آدم‌ها بهش می‌گن نویسنده (!)، می‌شینه برای خودش هفتصد صفحه کتاب می‌نویسه. آخه مرتیکه احمق (!)، آخه خَر (!!)، تو اگه دیوانه‌ای و می‌خوای مُخِت رو با این خُزَعبَلات و چَرَندیات پُر کنی، به ما چه! برو توو کوه با سنگ‌ها صحبت کن تا خالی بشی بدبخت (!). بعد حا
وقتایی که اقدس خونمونه خواب درست وحسابی ندارم.
مدام حرف میزنه و پاروی خط قرمزم که خوابه میزاره! نه تنها پامیزاره بلکه سه ثانیه یکبار هم مثل نوار ضبط شده میگه
- خوابیدی؟؟ گوش بده جان من!
بادستکش وماسک کنارم خوابیده وبهش میگم مگه مجبوری ؟ برو یجای دیگه بخواب!
میگه: میخوام روزای آخر عمرت کنارت باشم!!
راضی ام از لگدی که بعد این حرفش نثارش کردم:)
میگه: میدونستی من بمیرم ازنظر حقوقی تویکی ازوارثامی چون مجردم؟؟
میگم: بابات که زنده اس شکرخدا انقدرم بچه
هربار که از پشت تلفن صدای پدرم رو میشنونم، مهربون تر و آروم تر از دفعه قبل باهام حرف میزنه ... امشب حتی صداش میلرزید و دلم میخواست همونجا بهش بگم نمیشد یه کم زودتر مهربون میشدی؟نمیشد؟نمیتونستی زودتر نرم بشی؟اون موقع که باید نرم میبودی...دلم میخواست اینارو فریاد بزنم و بهش بگم که این مهربونیت آزارم میده...بیشتر از هر چیزی توی این دنیای لعنتی
کاش یکی بود که زودتر بهم می‌گفت زیادی باور نکن. یا مثلا "به این دختره بگم به هر کسی اعتماد نکنه." وای باورم نمیشه که روز اول این تو ذهن‌ش بوده. زجر می‌کشم از همه‌ی این‌ها.
+ من آدم اعتماد نکردن نبودم. وقتی به خودش اعتماد نداشت، منم اعتمادمو ذره ذره از دست دادم.
 
دیگه اینجا ناله نمی‌کنم.
دوستش دارم و تامام. باید آزاده باشم. باید هر آنچه از دست دادم رو فراموش کنم. هر آنچه از دست رفته.
خدایا زودتر و بیشتر بی‌حسی بده بهم.
 
الله اکبر...!
الله اکبر....!
صدای اذان را میشنوی؟‌خدا با تو سخن میگوید...
خدایا حافظ وطنم ، مردمانش ،سربازانش ،سردارانش باش.... :)
رهبرم... !
خدایا.... 
سردارم جایگاه ابدیت تو در قلبِ ماست‌‌....حاج قاسم، سلیمانی های دیگری هستند که دارند انتقام خونت را میگیرند....!! تو آرام بخواب سردار خیالت راااااااحت ....❤️ #انتقام_سخت ✌️✌️✌️✌️✌️✌️✌️
دیشب برای اولین یار بعد از مدتها دوست داشتم زودتر برسم خونه ، با مامان حرف بزنم و برم‌تو تختم، بخوابم!
برای خودم خیلی خیلی عجیبه ،اصلا غریبه...
اصلا حالم داشت از جایی که همیشه دوست داشتم تا دیروقت اونجا باشم(بیرون) به هم میخورد ، خیلی خیلی حال غریبی بود...
کاش چهل سال زودتر به دنیا آمده بودم. تولدم همزمان می‌شد با اوایل پادشاهی محمدرضا پهلوی. چند سالی از کودتای سال 32 گذشته بود و احتمالا در صحبت بزرگترهایم از آن می‌شنیدم. فضای سیاسی عاشورای 42 را از نزدیک حس می‌کردم. شروع همه‌گیری مبارزات سیاسی گروه‌های مختلف را می‌دیدم.
ادامه مطلب
هر روز آلارم می‌گذارم. در تخیل‌هایم فکر می‌کنم که فردا ساعت هفت و نیم صبح بر‌می‌خیزم و آب پرتقال و پنیر و کره عسل و نان سنگک می‌خورم و با شور و شوق به کار‌هایم می‌رسم.
آلارم به صدا در می‌آید و گوشی صداهای پرنده‌های جورواجور، آبشار، پتک و آواز در می‌آورد. من  یکی یکی آن‌ها را خاموش می‌کنم. حتی یاد گرفته‌ام که می‌توانم گوشی را زیر بالشم بگذارم و دیگر از این به بعد صدای آلارم را نخواهم شنید. ساعت ده صبح که از خواب بلند می‌شوم صبحانه‌ام م
 
 
توی دهی اون دور دورا
یه جای خوب و با صفا
یه پسری بود اسمش حسن
بازی میکرد تو دشت و دمن
همش ولو تو کوچه ها
بازی میکرد با بچه ها
صبح می خوابید تا 10 صبح
چه بچه ای آه و آه و آه
تنبلی میکرد نمیرفت حموم
همه کارش بد و ناتموم
توی خونه یا کنار آب
از صبح تا شب بخور و بخواب
با بچه ها دعوا میکرد
سروصدا به پا میکرد
حسنی به مکتب نمی رفت                وقتی میرفت جمعه می رفت
 
توی دهی اون دور دورا
یه جای خوب و با صفا
یه پسری بود اسمش حسن
بازی میکرد تو دشت و دمن
ه
وقتی به فرودگاه دمشق رسیدیم، شهید طهماسبی گفت:«حسین! تا می‌تونی این یکی دو روز بگیر بخواب!»
گفتم:«چطور؟» گفت:«تا قبل از اعزام به حلب، جز زیارت و خواب هیچ کار دیگه‌ای نکن!» گفتم:«قضیه چیه؟» گفت:«اونجا خواب و خوراک ندارید! کلا 24 ساعته بیدارید و درگیر» حال خاصی به من دست داد. 
در فرودگاه هم می‌فهمیدند به حلب می‌رویم طور دیگری نگاهمان می‌کردند. حسابی به ما می‌رسیدند و پذیرایی می‌کردند! انگار دو دقیقه بعد می‌خواهند سرمان را ببُرند! بالاخره به
در حال  حاضر از بسیاری از کشورها می شنویم که برای ورود و گسترش ویروس کرونا در کشوورشان آماده می شوند. بعنوان مثال در حال تجهیز بیمارستان ها هستند. اقلام مورد نیاز بهداشتی را تولید و ذخیره می کنند و ....
 
جالبه که ما قبل از اعلام رسمی مرگ و میر در کشورمان فقط و فقط می گفتیم که دروغه و ...
 
خب نمی شد بجای این حرفها آماده بشیم؟ نمی شد زودتر به تولید الکل و ماسک و غیره مبادرت ورزید؟
نمیشد زودتر یه کاری کرد؟
 
واقعا ما دیگه کی هستیم؟!!!!
دیشب تا 3 بیدار بودم. میتونستم زودتر بخابم اگه زودتر مباحث دیروزمو تموم کرده بودم. یعنی اگه یک ساعت یا میم وقتم گرفته نمیشد یا آقای پ بهونه گیری نمیکرد از رفتارم و مجبور نمیشدم باش حرف بزنم ک رابطه م خوب بمونه. 
امتحانای سنگینی دارم و تلاشم ب استفاده از چندروز فرجه س. الان خسته ام. از مباحث امروزم عقب افتادم و مغزم از یک هفته گذشته ای ک بد خوابیدم خسته س. 
امیدوارم بتونم نمره های خوبی بگیرم. 
+چرا دور و برم پر شده از تظاهر؟
آسوده بخواب کوروش، آسوده بخواب آتئیست، آسوده بمیر مسئولی که نمیتونی حتی FATF رو تلفظ کنی. بمیر که تروریست واقعی را زدند! کسی که قلب‌های ما را ترور کرده بود‌ زدند.
به من بگو پرچم آمریکا را آتش نزنم، به من بگو صلح طلب باشم، تو سینمای دفاع مقدس را تحلیل کن به سینمای خشونت و جنگ.
برایم از قبرستان بگو، از پول‌هایی که خانواده‌های شهید گرفته‌اند، اعتراض کن به شهید گمنامی که اندازه یک بالشت حجم دارد و قرار است مهمان دانشگاهت شود.
بگو باز هم بگو، از گ
دانلود آهنگ جدید مهدی جهانی به نام بخواب دنیا با لینک مستقیم + پخش آنلاین
Download New Music By Mehdi Jahani Called Bekhab Donya
همراه با متن آهنگ بخواب دنیا


برای دانلود این آهنگ ادامه مطلب رو کلیک کنید  


دانلود ،
موزیک ،
دانلود موزیک ،
دانلود آهنگ
 ،
دانلود آهنگ جدید  ،
موزیک جدید ،
آهنگ جدید ،
دانلود موزیک جدید ،
دانلود مداحی ،
دانلود نوحه ، نوحه ،
دانلود نوحه جدید


ادامه مطلب
خرس خیاط نشسته است و خمیازه می‌کشد و همزمان گردنش را می‌خاراند. با پاهای دراز شد و باز از هم. لباس هایی که دوخته و در باد کولر می رقصند را نگاه می‌کند. با چشم‌های گرد و ناامید و خسته. این‌ تصویر ظاهری قضییه‌ی خرس خیاط است.
 از قیافه و پوسته‌ی هر کسی تا همین حد می‌شود فهمید یا دید. در واقع یک بچه این گونه همه چیز را می‌بیند. هر آنچه می‌بیند را کمال‌یافته می‌داند و تمام. غافل از اینکه در کُنه فرد چیزهایی است که یا باید به زبان آورده شود یا خود
تو قرنطینه هم میشه ردیف اول و جلو چشم استاد نشست!
وقتی همه مشغول بخور و بخواب و اشپزی و فیلمن میشینی درسارو میخونی و سوال میپرسی
به همین راحتی!
از درس خوندن خسته نشدم اما پاتولوژی سخته، دستگاه عصبی کلا سخته
قبل ازین تنهاییامو تو پارک و ورزش و قدم زنان میگذروندم حالا تو یه اتاق ۱۲ متری شلوغ با یه خروار کتاب..
اونی ک زندان انفرادی رو اختراع کرد خوب میدونست داده چیکار میکنه!
س میکردم دیگه غرزدن فایده نداره یه مدت کمرنگ باشم تو خلوت خودم دعا کنم و از چیزای ازاردهنده دوری کنم... رفتم... هیچ چیز بهتر نشد... مریم بدتر شد که بهتر نشد.. یه روز انقد باد کرده بود نیمه بیهوش هیچی نمیتونست بخوره... یه روز انقد درد داشت که ناله میکرد و باز بیهوش میشد... امروز ولی از صبش بدبیاری بود... نحس و شوم... دلم گواهی بد میداد... ساعت یک و دو که اسمون سیاه و کبود شد و گرمب گرمب رعد و برق زد بیشتر دلم لرزید و ترس کل وجودم و گرفت... بی اعتنا به خودم گفت
چند دقیقه دیگه میرسم خوابگاه.توی مرخصیم خیلی تفریح کردم.عموم و زن عموم و دخترشون سارینا اومده بودن ایران و من با ماشین کلی گردوندمشون.همه فامیل رو خدا رو شکر توی این مرخصی دیدم.
اما این دو روز آخر کلی اتفاقای بد کوچولو کوچولو برام افتاد که روحیم رو خیلی خراب کرد.امیدوارم زودتر روحیه بگیرم و اتفاقای بهتری برام رقم بخوره چون واقعا الان احساس بدی دارم.
بهتره کمی تندتر راه برم که زودتر برسم خوابگاه...فعلا...
من واقعا از اون بزرگواری که واسم دعا کرد (احتمالا کربلا بوده یا تو مسیر پیاده روی واسم دعا کرده یا نمیدونم یه بزرگواری که احتمالا قسمتش نشده و ان شاءالله زودتر یه نفر پیدا بشه یا یه اتفاقی بیافته که خونواده به خصوص پدر بزرگوارشون راضی بشن که بالاخره کربلا تشریف ببرند یا شایدم #اوشون تو مسیر کربلا بوده یا .... ) تشکر میکنم
امروز کاملا بدون مقدمه و اتفاقی، حس کردم حالم بهتر شد و احتمالا بعد از چند روز بهتر هم خواهم شد کلا انگار اوضاع نسبت به قبل ب
نمیدونم اون فیلم که امام دستش رو جلو گرفته و جماعت صف کشیدن برای دستبوسی رو دیدید یانه !؟ در گوشه تصویر ایت اله طالقانی نشسته بودن که با دیدن این صحنه این جمله رو گفتن
امروزه که این رویه کلا باب شده و به مزاج حضرات از جمله جنتی و علم الهدی و جزایری و ... خوش اومده !!! (بخواب ممدرضا ! که راهت ادامه دارد )
بمونه به یادگار برای خودم که کل پرستارها و سوپروایزر صبح به استادم گفتن که اگر اینترن فلانی زاده نبود ، مریض مرده بود... 
و استاد به من با مقنعه ی کج و کوله و صورت چرب و عرقی و موهای پریشون بیرون زده ، نگاه کرد ، خندید ، گفت مطمئن بودم میتونی نگهش داری ، حالا برو خونه و بخواب... 
و خب من خوشحالم از این که دیشب با همه ی خستگی هاش ، یه تجربه ی بی نظیر بود از این که مستقلا و در لحظه تصمیمی برای مریض گرفتم و قاطعانه اجراش کردم که منجر به زنده موندن مریض
تجربه ی خواب تدریجی را بر خواب دفعی ، ترجیح می دهم. تجربه ی انتقال را دوست دارم. حس سبکی به خواب رفتن  و انتقال به دنیای خواب به تجربه ی مستی می ماند .مستی بدون «می» . جسمت سبک می شود و کم کم ...  .
چه حیف که بیشتر اوقات این حس را نمی یابم و این اتفاق به یک باره می افتد.
تدریج در بخواب رفتن را دوست دارم.
شرکت فاکسکان، سازنده گوشی تلفن‌های آی‌فون اپل در اقدامی غیر عادی، به تولید ماسک پزشکی می‌پردازد.
این شرکت همچنین در پی آن است تا خط تولید قطعات الکترونیک خود را که به خاطر انتشار ویروس کرونا متوقف شده از سر بگیرد.
شیوع ویروس کرونا باعث افزایش شدید تقاضا برای ماسک شده و در سراسر جهان اکنون کمبود ماسک‌های پزشکی وجود دارد.
فاکسکان می‌خواهد تا پایان ماه جاری، روزانه دو میلیون ماسک تولید کند.
این شرکت در شبکه اجتماعی وی‌چت گفته "در نبرد با ای
متن آهنگ بزار برو
تو خوب بودی هیچ شکی نیست میخوای بری خب حرفی نیست دیگه بهونه نیار بروخاطرات زود از بین میرن حرفاتم که بی تاثیرن پس معطل چی ایحالم از وقتی‌ رفتی‌ مثل آسمون گرفته داغونه داغونههوا هم که با ما قهره انگار پره باد و تگرگ و بارونه بارونهدل من هواتو کرده میون این همه ویرونی ویرونیتوی این شهر شلوغو تاریک مثل من دیگه داغون نیستتو خوب بودی هیچ شکی نیست میخوای بری خب حرفی نیستدیگه بهونه نیار بذار خوب تموم شه زودتر بذار بروخاطرات زود
تومثل التماس من میمونی
 نمیدانم چه باید گفت و داغ کدامین درد را باید گریست ، این تصویر در منتهی الیه تمام دردهای ماست دخترک کار، آرمیده در کنار سطل زباله در مملکتی که سیزده درصد کل ثروت جهان را داراست در بی تفاوتی نگاه رهگذران، کنار برجهای آسمانخراشی که ستونهایش بر تاراج هزار هزار میلیاردی بیت المال پی افکنده ، دخترکی که با دستهای کوچک و قلب بزرگش قهرمان روزگار مدرن ماست شاید واقعاً عصر قهرمان‌ها پایان گرفته‌. در اجتماع پلشتی که نمودارها
بسم الله 
صدایش می آمد و خودش نبود، شصت هفتاد ساله میزد صدایش؛ پیر، ناهماهنگ، خش دار. انگار تارهای صوتی اش چین خورده بودند و لای چین ها دود اگزوز اتوبوس های فکسنی جمع شده بود  و اصوات هنگام عبور لابلای آنها گیر می کردند . یک همچین صدای ناجوری داشت . همینطوری که داشت حرف میزد از جلوی اتاقمان رد شد . سی سالش هم نبود . شوکه شدم و فکر کردم : صدایش زودتر از خودش پیر شده و ناگهان دلم گرفت . 
کدام بخش وجودم زودتر از خودم پیر شده بود ؟ 
همیشه بخش هایی از وج
نمیدونم چرا هیچوقت اونجوری که دلت میخواد پیش نمیره
ای کاش یه روزی برسه همه آدما به مراد دلشون برسن..
مراد ما همون آرزو شما هست.
دلم میخواد یه روزی بیاد همه حالشون خوب باشه 
روزی برسه همه چشاشونم بخنده و کلا شاد باشن..
نمیدونم چرا همیشه اونجوری که دلم میخواد پیش نمیره..
هوف...
پس کی منم مثل بقیه میتونم به آرزوهام برسم و خوشحال باشم؟
هوووم؟؟
مغزم پیچاپیچ هست و نمیدونم چی بگم که بتونم تموم اون حس های
مختلفمو بریزم بیرون تا یکم از شر این سردرد های مز
+خب اصال من بلد نیستم چطور دوست پیدا کنم.
-من بهت یاد می دم اصال چندا از رفیقای خودمو بهت پیشنهاد می کنم. از اون چشم رنگیا
+من سنمم کمه ؛ اعصابم نمیکشه؛..... نمی دونم به کی اعتماد کنم ،.......... اصال نمی دونم باید چیکار کنم.
-تو کارت نباشه من هر چی گفتم انجام بده . فعال از وجود من استفاده کن ؛ پاشو بریم.......... پاشو........
وجدان:چی شد ؛ حداقل میزاشتی پسرای دیگه بهش نزدیک نشن !! آخه تو مردی!
تو داداشی اون بودی ........بعد ؛ االن شدی الشی..............
چیه؟ طلبکاری؟ چون که
آبجی دو روز بینی‌شو عمل کرده ،صبح پیشش بودم از اونجا اومدم شرکت و بعد از تایم کاری رفتم پیشش و شب هم پیشش موندم فردا صبحش اومدم شرکت و و بعد هم رفتم خونه خودمون 
شب با هم دعوامون شد ،میگه یه ذره بهت رو بدم پررو میشی ؛گفتم نبودی محبت کنم بهت .جنبه نداری!!!
حالا بگو محبتش چی بوده،عصر رو کاناپه خوابیده بود گفتم بیا پیش ما بخواب (محبت رو داشته باش خدا وکیلی!) 
ملت کادو میخرن ،گل میخرن ،این جای خوابشو عوض میکنه من جنبه ندارم :))
حاج احمد آرام دستش را بالا آورد و به انتهای افق اشاره کرد و گفت:
بسیجی، آنجا انتهای افق است...
من و تو باید پرچم خود را در آنجا، در انتهای افق برافرازیم.
هروقت پرچم را آنجا زدی زمین، آن‌وقت بگیر راحت بخواب... ولی تا آن زمان نه!
 شیرِ در زنجیر اسرائیل، جاویدالاثر
حاج_احمد_متوسلیان
تمام مساله این است که هیج چیز را برای همیشه در تعلیق نمی توانی نگه داری. تاریخ به انتظار تصمیم تو نخواهد نشست، تو میتوانی زودتر از ان لحظه که انتظار به اوج خود می رسد و ظرف بلور میان زمین و هواست، ضربه ات را بزنی و انتظار را پایان بخشی، اما هرکز نمیتوانی کاسه را میان زمین و هوا رها کنی، زودتر شکستن، اری، دیرتر شکستن، شاید.اما به هر حال، شکستن ، نقش بلور است.هنگامی که معرکه، معرکه ی عبور است نه توقف و عبور، ذات همه چیز است.
نادر ابراهیمی
آتش بدون
اولا. لازم میبینم مجدد تاکید کنم: کاریز خوش دارد خیال کند رودها برای او به حرکت در می‌آیند(خب کاریزه دیگه اسکله)
ثانیا: دوستی توصیف فوق‌العاده‌ای داشت چندساعت پیش از شرایطش که خیلی قابل انطباقه، میگفت تو وضعیتیم که برم جلو باخته، وایسم سر جام هم باخته
ثالثا: از غریبه‌ای خوندم که میگفت آینده رو خیالبافی نکن، سورپرایز شی بهتر از اینه که ناامید شی
رابعا: هم کاریزم هم اسکلم هم هر حرکتی بزنم باخته، هم خیالبافم هم ناامید شدم
خامسا: که با این درد
امروز روز دفاع پروپوزال پایاننامه ام بود. البته کمی دیر شده و باید
زودتر از این انجام می دادم. فکر می کردم سخت گیری و بگیر ببند زیادی داشته
باشه و کلی روی آن کار کرده بودم مخصوصا دیشب که شب دفاع بود تا دیروقت
روی آن کار کردم. خوشبختانه زیاد سخت نگرفتند و بجز ایرادات جزئی با
پروپوزال موافقت شد.
امیدوارم هرچه زودتر جمع آوری دیتاها تکمیل شود و به نگارش برسم. واقعا
این پایاننامه مزخرفترین و بیهوده ترین کار در کشور ما است. وقت و هزینه و
انرژی آدم
 
آقای هاشمی جهت یاد آوری: شما به عنوان یه مسئول اجرایی که دهه ها شما و آشنایانتان مسئولیت در نظام داشته اند و دولت و مجلس و شورای شهر در این ادوار هم از لیست شما و ابوی مرحومتان می باشد.
 
اما یک سوال ذهن من حقیر را درگیر کرده 
 
آیا واقعا شما وقوع چنین اتفاقاتی را در سیستان می دانید و اقدامی انجام نمی دهید؟؟؟
آقای هاشمی می دانی و کاری نمی کنی؟؟؟
آقای هاشمی شب می توانی راحت بخوابی؟؟؟
 
بخواب و بخواب بزن خودت را شاید آه بلندی دامن خیلی از شما را
هفته پیش رفتم نوبت گرفتم و یه جلسه آموزشی هم رفتم
به بابا گفتن روز امتحان تا پر نشده زود بیا نوبت بگیر چون تعداد زیاده
هفت و نیم صبح اومد گفت بگیر بخواب شصت نفرشون پر شده :/
کلیییی آدم دیگه م وایسادن ببینن می تونن نفر آخر امتحان بدن
الان دیگه امتحانم رفت واسه تابستون تا اون موقع هم همین چس مثقال رانندگی یادم میره :/
من این گواهینامه ره بگیرم یه نفس راحت بکشم تموم شه نکبتِ نحس
معلوم نیست چرا انقدر نحسی افتاده توش
اغا من برگشتم خخخ
کنکورم به لطف خدا قبول شدم (رتبه منم بسی خوبه)دعا کنید مشکلاتم از سر راه برن کنار
جاتونم حسابی خالی بود مشهد البته خیلیییییییی شلوغ بود
30 شهریور باید برم دانشگاه ثبت نام کنم ورودی بهمنم هستم ینی این چندماه فقط بخور بخواب دارم من استراحت تمام خخخ
 
 
(به سبک میخانه دگر جای من بی سرو پا نیست)
 
ایوان نجف! باز دلم کرده هوایت
رحمت به خلیلی که چنین کرده بنایت
 
ای کاش کنم روبروی صحن تو سر خم
مستانه به دور سر آقام بچرخم
 
ای کعبه ی من، روی حیدر
بهتر از وطن، کوی حیدر
 
****
با بوی گنه آب و گلم ریخته برهم
آقا نظری کن که دلم ریخته برهم
 
دور از نجفت غرق بلا شد، شب و روزم
تا کی من از این داغ نفسگیر بسوزم
 
بر من خراب کن نگاهی
یا ابوتراب کن نگاهی
 
****
گیرم که دلم عصمت دیدار ندارد
اصلا تو بگو باغ مگر خار ندارد
دیشب پروانه بزرگا اومده بود تو اتاقم. منم میترسیدم بیرونش کردم خوابیدم از پنجره خم نمیرفت بیرون. منم بگه خوابیدم بعد عی سروصدا میکرد بیدار میشدم! یهو مامانم اومد پنجره رو ببنده منم بیدار شدم گفتم بهش. گفت بیا پیش ما بخواب. بعد بابام صداشو بچگونه کرد گفت پروانه ترس داره؟! مامانم هم صبح صداشو بچگونه کرد گفت پروانه بچمو اذیت کردخ. منم کلی خودمو لو کردم :))))
راستی ستاره صب گفت هروقت اومد پروانه به خودم بگو بیرونش کنم :***
دانلود آهنگ جدید یوسف زمانی مصمم
Download New Music Yousef Zamani – Mosamam
یوسف زمانی مصمم
 
دانلود آهنگ جدید یوسف زمانی مصمم با لینک مستقیم
 
متن آهنگ مصمم از یوسف زمانی
 
تو تا حالا عاشق نبودی که مثل منکه بفهمی دارم چی میگمدوری عذابه حاله خرابه نرو نرو جون منخونه رو گرد و غبار میکشهلااقل بهم بگو چی شدهکه انقدر مصمم شدیاز پیش من بری زود یه جای دورشب که بشه حال ما شه خراب خرابتو با خیال راحتت بگیر بخوابمن خیره به ستاره های آسمونتو ولی دلت خوشه با این و اونحیف
دو هفته پیش به عوض گرفتن قطار از قم، از طهران قطار گرفتم و فکر کردم که از قم قطار گرفتم!
زودتر از موعد به راه‌آهن رفتم که صدا زد قطار ۱۸۶ مشهد سوار شن و من با خودم گفتم که چرا یک ساعت زودتر داره مسافر می‌زنه؟!
بلیط رو نگاه کردم و دیدم ای دل غافل، من از طهران قطار گرفتم و خدا رحم کرد که در محوطه راه‌آهن حاضر بودم و قطار هم از قضا از قم می‌گذشت و القصه به خیر گذشت.
امشب هم فکر می‌کردم که قطار قراره ساعت ۲۲:۱۵ بره سمت طهران و و سلانه‌سلانه کارهام ر
ساعت ۱ صبح دو تا بستری کردم ، تو دستور نوشتم که آزمایشاشون بهم اطلاع داده بشه از بخش ! 
حضوری هم رفتم تو بخش گفتم آزمایشاشون اومد هر ساعتی بهم زنگ بزنین که اگر لازم بود بیام آنتی بیوتیک بذارم ...
ساعت ۲ از اورژانس زنگ زدن که یادت رفته دستور بستری یکی رو تو یه قسمت اورژانس وارد کنی ... یه مکثی کرد ، گفت من میفرستم بخش اونجا وارد کن ... (خدا خیرش بده)...
ساعت ۴ بهم زنگ زد پرستار آزمایش ها رو خوند ؛ یکیشون آنتی بیوتیک لازم بود ، گفتم میام ۱ ساعت دیگه ...
ساع
یکی از کارای قشنگ عروس چهارمی، اینه که گاهی زنگ میزنه به گوشیه مامانم بعد میگه: مامان یه چیزی بگم؟ مامانم میگه : بگو فرشته ی من زنداداشم میگه چیز مامان، میدونی، خب، راستش، ببخشید چقدر صلوات خونده بودین که هنوز صدقه اش نکردین؟ مامانم هم میگه مثلا فلان قدر بعد زنداداشم میگه خب دیشب محمد ابراهیم دندونش درد میکرد منم از صلوات های شما خرج کردم گفتم دعای شما زودتر مستجاب میشه مامانمم میگه دعای خودت زودتر میگیره دلت پاکتره، ولی خوب کردی دخترم هر و
‍♂ نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار رافردا اعدام کنید 
نجار آن شب نتوانست بخوابد ...
همسر نجار گفت :                             مانند هر شب بخواب ...    پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار "
کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید ...
صبح صدای پای سربازان را شنید...چهره اش دگرگون شد و با نا امیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که د
آیین خیلی زودتر از هم سن و سال‌هاش توی فامیل زودتر به حرف اومد و شروع به جمله سازی کرد، کلماتی را به کار می‌بره که ما بهش یاد ندادیم و خودش از محیط دریافت کرده.
امروز به مریم می‌گفتم فکر می‌کنم آیین نسبت به هم سن‌هاش خیلی خوشبخته، چون می‌تونه خواسته‌هاش و احساساتش را بیان کنه، ولی اون‌ها نه، اگر چیزی بخوان باید با گریه و ایما و اشاره بفهمونن که خب خیلی سخت‌تره. اما آیین چیزی توی دلش نمی‌مونه، موقع بازی با اسباب‌بازی‌هاش حرف می‌زنه یا
بعد از ظهر داشتیم میخوابیدیم داداشم نشسته بود بهش گفتم خب بخواب اومد بخوابه بالشو از زیر سرش کشیدم
 بابام اینو دید اومد یکی خوابوند زیر گوش راستم بعد یکی هم زیر گوش چپم
مادرم اینو دید اومد یه عالمه داداشمو زد
بابام اینو دید یه مشت زد تو کلیه ام
 ‌رفتم تو اتاق داداشم با کمربند بابام منو زد
اومدم بیرون دیدم داداشم داره بابامم میزنه
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
(به سبک میخانه دگر جای من بی سرو پا نیست)
 
ایوان نجف! باز دلم کرده هوایت
رحمت به خلیلی که چنین کرده بنایت
 
ای کاش کنم روبروی صحن تو سر خم
مستانه به دور سر آقام بچرخم
 
ای کعبه ی من، روی حیدر
بهتر از وطن، کوی حیدر
 
****
با بوی گنه آب و گلم ریخته برهم
آقا نظری کن که دلم ریخته برهم
 
دور از نجفت غرق بلا شد، شب و روزم
تا کی من از این داغ نفسگیر بسوزم
 
بر من خراب کن نگاهی
یا ابوتراب کن نگاهی
 
****
گیرم که دلم عصمت د
میدانی کجایم ؟!  قبرستان 
همانی که اولین بار آنجا پای حرفهایت نشستم البته تو که چیزی نمیگفتی همه ی حرفها را من میزدم ، برایت از صنعت موسیقی آمریکا گفتم ، از فوتبال ، از دین ، سیاست ، از همه چیز به جز احساس . دلتنگ آن روزهایم ...
همنشینی با تو تنها فایده ای که داشته این است که وقتی شبی وحشتناک را پشت سر میگذاریم ، برخلاف اغلب ادمها که آرزو میکنند ،صبح بیدار نشوند ، ما آرزو میکنیم زودتر خواب مان ببرد تا صبح را زودتر آغاز کنیم ‌ ... گویی همه چیز سرجا
قطراتم اشکم گوله گوله میاد پایین..
چه حال غم انگیزی دارم من..من لیلام۱۹سالم هست:)
گاهی وقت ها باید کنار گذاشت همه چیزها و فقط خودت
را نگه داری برای ثانیه ای...من خوشحال نیستم.ادای خوشحال هارو 
درمیارم..من خوشبختم؟
نه..
دلم عین یک گنجشک تازه به دنیا آمده است،،همانقدر کوچک همانقدر
ترسیده،،باهمانقدر تپش قلب بالا..
این دنیا چیز خوبی نبوده برای من..بدو تولد از پا گذاشتن به این دنیا
هراس داشم و با کلی جیغ و چشمانی گریان مرا به زور به این دنیا 
آوردند و
سال 1399 هم در حالی شروع شد که واژه کرونا بیشتر از واژه تبریک عید در بین ما در جریان است.
همه در مورد کرونا و آمار تلفاش صحبت میکنن. این وسط دلم برای بچه ها می سوزه!
زمان ما مثلا سال 82 و اینا که خیلی کوچیک بودم خبری از این چیزا نبود و کلی شور و امید داشتیم برای زندگی برای بزرگ شدن! اما این روزها وقتی همش می بینن دنیای آدم بزرگ ها پره از مرگ و غم و موشک دلشون میخواد همینطور کوچیک بمونن.. منم دلم میخواد کوچیک بمونن..
به قول عبداله په شیو همیشه بهشون میگ
حس میکنم این همه غم واقعا حقم نمیباشد و این بیشترغمگینم میکند.ازصبح برق اتاقم را روشن نکرده ام اینستاگرام و واتساپ انلاین نشده ام فقط فکرمیکنم به اینکه چه راهی درست تراست؟اینکه چه باید کرد؟ خاله دیشب گفت بخواب الان کله ات داغه هیچ تصمیمی نگیر، راست میگفت حال صبح شده است هنوز کله ام داغ است؟نه الان عصبانیت همه چیزفروکش کرده است فقط غم درونم بالا پایین میشود.سیم کارتم را در اوردم دوست ندارم هیچ صدای زنگی را بشنوم اهنگ هیچ رضابهرام را صدبارگو
یه دوست جدید دارم
حدودا دو ماه حرف میزنیم
دقیقا نمی دونستم دوست هستیم یا نه
چون فقط روی یه کار مشترک کار میکردیم
و حرف میزدیم
ولی امروز فهمیدم دوستیم
از اونجایی که هرچقدر بهش غر میزنم هیچی نمیگه
بهش میگم زیاد سیگار میکشی هیچی نمیگه
میگم بیشتر بخواب
میگه مثل دکتر سلامتی می مونی!
کل شب میشین روی پروژه هاش کار میکن
صبح هم فقط چند ساعت میخوابه
خب ضرر داره دیگه
تازه فهمیدم هم سن هستیم
چند تا اهنگ براش فرستادم
چندتا از همون سبک فرستاد
بعد با تعجب م
غروب بی تو بودن را در حالی بر روی کاغذ  می‌آورم که این قلم توانایی روزهای تنهایی‌ام را ندارد. رضای عزیزم سلام: با بندبند انگشتانم شمارش کرده‌ام، که چند روز است از سفر عشق  بازگشتی نداشته‌ای. در روزهای نبودنت انتظار بازگشت را با انگشتانم شمارش می‌کردم. اما افسوس که نیامدی و مرا مات و مبهوت تا ابد در انتظارت گذاشتی. هر بار که به نبودنت فکر می‌کنم اشک از چشمانم سرازیر می‌شود. روزی که خبر پر گشودنت را شنیدم با خود گفتم نه ... می‌آید ... خودش قول
خوابیده بدون لالایی و قـــــــــصه *** بگیر آسوده بخواب بی دردو غصه
دیگه کابوس زمستون نمیـــــــــبینی***توی خوابگلای حسرت نمی چیـنی
دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه *** جای سیلی های باد روش نمیمونه
دیگه بیدار نمی شی با نگرونـــــی*** یا با تردید که بری یا ک بمونی
****
رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی *** قانونه جنگلو زیره پا گذاشتی
اینجا قهرن سیده ها با مهربونی*** تو تو جنگل نمیتونستی بمونی
دلتو بردی با خود به جایه دیگه *** اونجا که خدا برات لالایی میگه
میدونم
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">













دریافتحجم: 8.73 مگابایت

متن آهنگ:


دست من نیست
اگه  اونقدر دلم هواتو داره
اگه نمیتونه
تنها
یکی از مهمترین فواید عسل این است که اگر مادران ۳ ساعت قبل از خواب، عسل و یا کشمش بخورند و سپس به نوزاد خود شیر دهند نوزاد هنگام شب، با آرامش خاطر بخواب می رود. علاوه بر این عسل حاوی خواص زیر میباشد.
یک شیرین کننده سالم است.
از سرطان و بیماری قلبی جلوگیری می‌کند.
می‌تواند کولیت، نشانه های سرماخوردگی و گلودرد را درمان کند.
حاوی آهن و مقدار کمی کلسیم، اسید فولیک، ویتامین C و B است.
عسل محلی حتی می‌تواند به تقویت سیستم ایمنی مادر کمک کند.
برای درما
بسم الله 
نمیتونم بگم این روزا پر اضطراب‌ترین روزای زندگی منه، چون بدتر از این رو هم گذروندم... ولی در نوع خودش سختیِ بی سابقه ای داره
داشتیم زندگیمونو میکردیم، هر روز با تکرار جمله ی " تا به شلوغی و گرونی دم عید نخوردیم خریدامونو تموم کنیم"، سرگرم بودیم با گیر دادن به فلان جمله ی خواهرشوهر و برادرشوهر، مشغول تلاش برای برنامه ریزی سال جدید، کرونای منحوس از راه رسید.  راستی راستی کی فکرشو میکرد که دیگه هیچی سرجای خودش نباشه
خدا کنه این روزا زو
میان کلافگی ها، کتاب های نخوانده و نیمه خوانده ی طاقچه را نگاه می کنم. بی میلم اما .. یکی را بر میدارم. که بخوانم و از یاد ببرم. که بخوانم و گم شوم لای سطور ... بار دیگر، شهری که دوست می داشتم ... به قول آن مستند ساز، بار دیگر، مردی که دوست می داشتم ... گاه به انتهای ِ صفحه ای می رسم بدون اینکه هیچ از آن صفحه فهمیده باشم. فقط خوانده ام. پیش رفته ام. تند، تیز، بد احوال. رسیده ام به نقطه ای که همه چیز زیر ِ اشک مدفون است. واژه ها می آیند و می روند. اشک که به گ
ساعت خواب پسر رو به سختی یکی دو ساعت جلو کشیدم حالا هرکاری میکنم ساعت خواب خودم درست نمیشه امشب سعی میکنم یکساعت زودتر بخوابم که ازونور زودتر بیدار شم و وقت بیشتری داشته باشم برای ساختن روز بهتر 
باید عادت کنم به زندگی منظم و با برنامه تا بتونم موفق باشمو به کارام برسم 
اگه همینطور جلو برم فقط به خودم آسیب میزنم 
دوست ندارم یکسال دیگه از عمرم رو نابود کنم 
پس باید سختی بکشمممم :( برای رسیدن به بهترین ها 
الان مثلا دارم خودم رو برای فردا آماد
ناموسا ۸ پس لرزه. منم که کلا رو ویبره ام. چرا مری گواهینامه نداره با ماشین بریم بیرون؟ همه بیرونن. حاجی سنجش فردا رو چیکار کنم. قلبم تو دهنمه خوابم نمی بره. اصن من مامانمو میخوام. ری ری اینا تا دم خونمون اومدن ماشینشون پر بود ولی :( آقا گیر ندید امشب هم پست زیاد میذارم هم غر زیاد میزنم. خب مری هم خوابیده :( همه خوابیدن :(  بخواب زن :( اصن برا چی بیداری خب؟ میمیری دیگه مث بقیه. این وسط اون سایت کوفتی لرزه نگاری دانشگاه تهران چرا رگ به رگ شده؟ 
میدونید
اطلاعات زیادی را می‌توان از ضمیر ناخوآگاه انسان کسب کرد. این اطلاعات حقایقی جالب و باورنکردنی را راجع به شخصیت هر فرد آشکار می‌کند. روانشناسان طی تحقیقی پی برده‌اند که ضمیر ناخودآگاه انسان مرجع تمام خاطرات، ترس‌ها، آرزو‌ها و اطلاعاتی است که انسان از کودکی تا بزرگسالی کسب کرده است. در واقع هرچیزی که ما دانسته یا ندانسته در پیرامون خود حس می‌کنیم به نوعی در ضمیر ناخودآگاه ما ثبت می‌شود. آزمون‌های متعددی برای پی بردن به شخصیت افراد با تو
میان کلافگی ها، کتاب های نخوانده و نیمه خوانده ی طاقچه را نگاه می کنم. بی میلم اما .. یکی را بر میدارم. که بخوانم و از یاد ببرم. که بخوانم و گم شوم لای سطور ... بار دیگر، شهری که دوست می داشتم ... به قول آن مستند ساز، بار دیگر، مردی که دوست می داشتم ... گاه به انتهای ِ صفحه ای می رسم بدون اینکه هیچ از آن صفحه فهمیده باشم. فقط خوانده ام. پیش رفته ام. تند، تیز، بد احوال. رسیده ام به نقطه ای که همه چیز زیر ِ اشک مدفون است. واژه ها می آیند و می روند. اشک که به گ
کارتو دادم به خانومه ...گفت رمز !گفتم فلان...و همون لحطه که صدای جیرینگ موفقیت عملیاتو شنیدم...میخواستم به خیار مجلس عقد بیع به موضوعیت لوازم ارایشی مسخره ای رو که به گمونم باعث حس بهتری در وجودم میشه یه جانبه فسخ کنم!
اما چون با دختر خاله محترم بودیم و فروشنده از بی عقلی و ناشی گری من تو این مقوله به ستوه اومده بود و میخواست چشمامو با عینکم ممزوج کنه به طوری که با فریم عینک شریک بشم در داشتن بخشی از چشمها!...نوعی اکراه درونی مانع این شد که فسخ کنم..
۱. دوستی هر بار زخم میزنه با حرفاش و بعد برام چسب زخم اکلیلی اعلای خارجی میفرسته...
امشب عوض تیکه هایی که پرونده بهم پیام داده تو یه دختر خودساخته ای....
به من زخم نزن....من چسب زخم نمیخوام دوست عزیز....
۲. درین شب قدر شیعیان جهان اومدم بنویسم خاک بر سرت دوست من....اما دلم نیومد...تو هم گناه داری....مثل همه جوونای بلاتکلیف...مثل همه آدمایی که زندگی گاهی اوقات سالهای سختی و غیر منصفانه ای رو براشون رقم میزنه...
میدونم اشفته ای چون جای تو اینجا نیست....
و برای
ی پیچ بزرگ تو زندگی اونجایی عه که آدم به خودش میاد میبینه دیگه چیزی براش مهم نیست. این که خیلی ها چطور رفتار میکنن؟ چقدر میتونم تغییرشون بدم و این که بیش تر از همیشه فکر میکنی لحظه هایی که میرن دیگه هرگز بر نمیگردن. اون وقت دیگه فرقی نمیکنه تا اینجای عمرتو باهاش چیکار کردی دوس داری هر چی سربع تر هرچی هست رو رها کنی که میبینی این همه بند بهت داغونت کرده. خود خواه تر میشی و میگی زندگی باید همونی بشه برای من که می خوام. دیگه حال غصه خوردن نداری و به
و امروز درخواست ویزای دانشجوییم هم ریجکت شد...
 
بعد از کلی انتظار که CAQ لعنتی صادر بشه که آخرم هنوز نشده، بعد از گرفتن وقت برای آماده شدن CAQ امروز ویزای دانشجوییم با ۳ دلیل ریجکت شد.
تای خانوادگی (دلایل بازگشت به کشور)
هدف از سفر
و مالی
پرونده دانشجوییم هم ریجکت شد
خدا جون خودت میدونستی چقدر دوست داشتم و دارم برم، چقدر براش تلاش کردم، اما نمیدونم چرا به صلاحم نبود که برم کانادا
 
البته فکر کنم تو دوستم داری چون اذت خواسته بودم اگر قراره ریجکت ب
میخندید.کنار جسم غرق در خون او دراز کشیده بود و میخندیدبه دست های لرزونش نگاه کردباید نگاه میکرد.ذهنش متلاشی شده بود و جوابی نداشتاین همان دیوانگی بود!؟هنوز نفس میکشیدقفسه سینه اش تکان میخوردناله میکردخندید!چاقو را برداشت و دوباره درسینه اش فرو کرددوباره و دوباره و دوباره.گریه کرد.گریه کرد و ضجه زدنگاه کرد اما نباید میکردچشماش بازه اما باید ببندتشونچاقو رو داخل چشماش فرو کرد.کور شد.دیگه چشم های سبزش پیدا نبودندهمش خون بوداز رنگ قرمز متنف
دانلود آهنگ رضا صادقی راحت رفت + متن و کیفیت عالی
ترانه زیبا و بسیار شنیدنی رضا صادقی بنام راحت رفت همراه با متن و دو کیفیت 320 و 128 از جاز موزیک
Exclusive Song: Reza Sadeghi – Rahat Raft With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ رضا صادقی راحت رفت
───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── 
توو سادگی کسی نمیرسه بهت
دلش نخواست دلیلشو بگه بهت
یه روز یه جا نگاش میوفته باز به چشمت
بگیر بخواب دلِ دیوونه یِ خودم
ببین که آب گذشته از سرِ تو هم
بگیر بخواب ، نبینی سختی های عشقو
راحت رفت ، بدونِ دله
به شعرم واژه های تلخ با انکار می چسبدهوای شهر تهران و شبی بیدار می چسبدبه حالم بغض می خندد،درونم از تهی سرشارنگاهم بر سکوت سرد این دیوار می چسبددر این دنیای نا امید تویی تنها امید منمیان گریه ها لبخند هم انگار می چسبدمیان ظلمت شبهای من ای ماه روشن باشکه نورت در کنار شامگاهِ تار می چسبدبخواب ای کودک تنهایی و رویای خاموشمبخواب آرام آرامم ولی بیدار می چسبددرون سینه ام شعری ست اما تلخبه کام شاعر غمگین فقط سیگار می چسبد
دعا کنید اگر خیر و صلاحه هر چه زووووووود تر بریم سر خونه زندگی خودمون و مستقل بشیم! 
موندن توی این تعلیق و اوامر و نواهی و دلسوزی و نصیحت های والدینم داره برام غیر قابل تحمل و اذیت کننده میشه، و هی طبق قانون " و لا تقل لهما اف" هیچی نمیگم و می‌ریزم تو خودم و احساس میکنم دارم افسرده میشم.
دعا کنید زودتر مستقل بشیم و اگه قراره با کسی چالش و اختلاف نظر داشته باشم کسی باشه که واقعا شریک زندگیمه و باید در جریان تصمیم ها و برنامه هام باشه.. 
ولی خب گفتن
زنگ زد...رسیده وین...یک ساعت و نیم دیگه پروازشه به زوریخ، اه چقد این پروازهای دو توقفه رو اعصابه..البته توقفاش کمه بازم خوبه...گفت دیگه بگیر بخواب ولی گفتم بیدارمو قبل پرواز زنگ بزنه...تازه نمی دونه میخوام بیدار بمونم تا برسه زوریخ و وقتی از زوریخ پرید دیگه میخوابم....میشه چهار صبح....
چهار صبح میخوابم تا ده..ساعت 12 میرسه...میخوام برم استقبالش فرودگاه...
سوپرااااااااااااایز :))))
امروز من و همسر رفته بودیم روستا.چند تا قلمه از بعضی درختا جدا کرده بودم و کاشتم.دیگه جا برای درخت نداریم ولی چون علاقه دارم و قلمه هم معلوم نیست بگیره یا نگیره کاشتم دیگه.تازه بعد هم میشه جابجاش کرد یا بدی به کسی که فضاشو داره و میخواد بکاره.البته پارسال حدودا 10 تا قلمه انگور کاشتم که همشون سبز شدن:)همسر اونجا حالش بد شد..سردرد میگرنی داره.. کم کم حالت تهوع هم اضافه شد دیگه ترسیدم و راه افتادیم بچه ها هم تو خونه تنها بودن..به همسر گفتم بگیر تخت
سلام
برای من چند تا سوال در مورد ازدواج موقت (صیغه) پیش اومده که ممنون میشم جواب بدین.میگین پسرای مجرد چون به خاطر تحصیل و شغل و مسکن نمیتونن ازدواج کنن و برای اینکه گناه نکنن خودارضایی نکنن!و زنا نکنن! پس باید راهی باشه برای جواب دادن به نیازشون!
 
خب این سوال برای من پیش میاد که دخترا که زودتر از پسرا به بلوغ میرسن و زودتر از پسران این نیاز رو احساس میکنن خودتون هم در وبلاگ تون شاهدین که متاسفانه تعداد دخترانی که بر اثر فشار این نیاز مبتلا به

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها